ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

باران...

  

باران باش.

کسی به باران عادت نمی کند.

هر وقت بیاید دوست داشتنی است...

گفت هستم...

 

 

گفت هستم برایت دعا میکنم با همه سختی ها با همه نامرادی های زندگی؛ با همه نا برابری ها. گفت هستم؛ چشمانم را خوب می چرخانم کودک گلفروش را می بینم پیرمرد فلوت زن را می بینم کولی کاسه به دست را میبینم نترس تدبیر همه با من. گفت هستم؛ ایمان داشته باش دستان ناتوانت را که به آسمان بالا برده ای می بینم . گفتم :خوب که نگاه می کنم هیچ چیز حوالی ام بد نیست خوبی و مهربانی ات در جای جای زندگیم ریشه دوانده من همان بنده خوشبخت توام که مرا ملالی نیست جز رنج آنان که میبینم و توانی ندارم بر مرهمشان گفتم هستی که من هستم پس مرو از زندگیم تا بمانم.

وصیت نامه مردی بزرگ

 

وصیت نامه جالب و زیبای حسین پناهی

.

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب کیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم

به بهشت نمیروم اگر مادرم آنجا نباشد

مادر

 

مردی در مقابل گل فروشی ایستاده بود و می خواست دسته گلی برای مادرش، که در شهر دیگری بـــود،  سفارش دهد تا برایش ارسال کند. او وقتی از گل فروشی خارج شد. دختری را دید که روی جدول خیابان نشسته بود و گریه می کرد. مـرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید: « دختر خوب، چرا گریـه می کنی؟ » دختر در حالی که گریه می کرد گفت: « می خواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم، ولی فقط 75 سنت دارم، در حالی که گل رز 2 دلار می شود. مرد لبخندی زد و گفت: « با من بیا، من برای تو یک شاخه گل رز قشنگ می خرم.

« وقتی از گل فروشی خارج می شدند، مرد به دخترک گفت: « مادرت کجاست؟ می خواهی تـو را برسانم؟ » دختر دست مرد را گرفت و گفت: « آنجا » و به قبرستان آن طرف خیابان اشاره کرد. مرد او را بـه قبرستان برد و دختر روی یک قبر تازه نشست و گل را آنجا گذاشت. مرد دلش گرفت، طاقت نیاورد، به گل فروشی برگشت، دسته گل را گرفت و 200 مایل رانندگی کرد تا خودش دسته گل را به مادرش بدهد.

مادر عزیزم دوستت دارم

ما باید همان ماهی قزل آلا باشیم

 

ما باید همان ماهی قزل آلا باشیم

قزل آلا بر خلاف جریان رودخانه شنا می کند و به رشد می رسد.

یادت باشد منظورم این نیست که با تمام قوانین زندگی مخالفت کن. نه ٬ منظورم این است که برای موفقیت باید چیزهای بسیاری را فدا کنی و این کار هر کسی نیست.

زندگی رویایی است بی پایان برای آنان که عظمت خدا و عظمت همت انسانی را درک می کنند. زندگی سراسر رویاست زمانی که تو برخلاف جریان رودخانه شنا می کنی.

زمانی که همه می نالند و شکایت می کنند تو با خودت تکرار کن که شکایت کردن مد نیست. پس باید کاری کرد.

رودخانه ی موفقیتت را پیدا کن و شنا کردن را بیاموز تا بتوانی

چون تو آفریده شده ای تا بتوانی