ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

 

منو فرشته می بینی

نه بابا تو آدمی

نه رنگ چشمم؟

میشی

قد؟!

قد یه سرو!

اصل و تبار ایرانی

ما چرا دماغمون پنگوله ؟ رنگ قهوه ایه ؛ پاهامون باریکه

چون که از نژاد زردشت هستیم

خسته ای از هیئت رنگینم؟

نازی جان ...

مرغ عشق از قفسش در رفته

شیرین خانوم تو حمومو سونا حوصلش سر رفته

اون هم فرهادش

دیش شو داده به اِسمال آقا

جاش یه دیزی خورده بی نعنا، بی نعناع

قسم بخور ...

جان ... سکوت ...!

بی باکی یا بزدل ؟

می ترسی از فردا؟

روز نو، روزی نو؟ راه نو، گیوه ی نو

می ترسی ؟ می دونم!

باز داری جوش می زنی که زبونت لال لال، یه وقت ارسطوم نباشه

واه واه واه.

اِفاده ها طوق طوق

سگا به دورش وق وق

خودش و با کی طاق می زنه؟!

خودمو با کی طاق می زنم؟!

.

و چه زیبا گفت حسین پناهی خودمونو با کی چی و کجا طاق مزنیم

.

مجموع شعر سلام ـ خداحافظ

دنیا خیلی بی رحمی

 

دنیا خیلی بی رحمی 

دنیا خیلی بی رحمی که پروانه ی زیبارو عاشق شمع کردی که چی ؟  

که بسوزه که ثابت کنی شمع قوی تر یا بی رحمتره  

حالا چی خیالت راحت شد شمع عذاب وجدان گرفتو آب شد . 

فکر می کنی مادر و عاشق فرزندش کردی خوبه  

که زیر چشمش چروک بشه  

که شب تا صبح برای بچش نخوابه بعد تو با یه حادثه ی کوچولو بچشو ازش بگیری  

دنیا دنیا دنیا  

خیلی دلم ازت پره  

دیگه چی بگم ازت چرا یه سری آدم و به جونه هم انداختی  

برای یه مقام  

برای قدرت  

برای پول 

پول هم مثل تو بی رحمه 

مادرهای بهشتی

 

بانوی سپید از دور می رسد. از دامنش کشیده میشود روی علف ها اما پروانه ها و چلچله ها دامنش را از پشت سر جمع می کنند و می آورند. بانوی سپید پوش با آهنگ آسمان راه می رود آخر آسمان آهنگ ملایم صورتی رنگی دارد که فقط در بهشت شنیده می شود آن هم با گوش مادرها وقتی بانو قدم برمی دارد آهنگ ملایم تر می شود . چون او بسیار آرام قدم برمی دارد

تو تا به حال رنگین کمان را بو کرده ای ؟

در بهشت می شود این کار را کرد .کافیست بانو را بشناسی .

کافیست بانو را دوست داشته باشی کافیست همراه بانو یاشو آنگاه تو را به بهشت راه می دهند.

بهار

 

سپاس خدایی را که در قالب جهان آفرینش دفتر حسن و زیبایی بنمود و برگ های گوناگون آن را در برابر ادراک و احساس آدمیان بگشود تا پاک بینن و از هر ورق آن فصول اسرار خوانند و از دریافت هر سری مزه ی عشق چشند.

سلام :

من از این به بعد قسمتی از این صفحه رو اشغال می کنم و با حرف های خودم سرتون و درد می یارم.

دوستای گل من سجاد و فهیمه به من اازه دادن تا باهاشون بنویسم و این لطف بزرگیه.

از فهیمه جان هم ممنونم که اینقدر زیبا از من استقبال کرد، مرسی فهیمه جونم.

بهار با همه ی قشنگیش، زشت می شه وقتی شبنم روی برگ درخت سیب با آفتاب قهر کنه، زشت می شه وقتی ماهی توی تنگ بلور صدای رودخونه رو نشنوه و زشت می شه وقتی آسمون برای زمین لباس نو نخره.

ولی هیچ وقت چنین اتفاقاتی نمی افته، چون خدا بهار و با همه قشنگیش آفریده، با رنگارنگی گل بنفشه با عطر خوب شکوفه ی درختان با صدای گنجشک های خوشحال و خیلی چیزهای دیگه.

.

.

تو بهار همه چیز یه جور دیگس، رنگ آسمون، زمین، درختها، گلها، دیوارهای خونه، لباس ها و دلامون، البته دل هر کس ممکن یه رنگی بشه.

ولی دل من سفید می شه، منم یه مداد سیاه دارم که همیشه دلم و با اون مداد، سیاه می کنم ولی آنقدر خدا مهربونه که همش به بندش فرصت می ده و یه دل تازه براش می فرسته، مثل وقتی که کسی می ره خونه ی خدا، وقتی کعبه رو می بینه انگار روی هوا داره کعبه رو طواف می کنه، بعدش که بر می گرده بازم گناه می کنه و لباس سفید احرام سیاه و کثیف می شه.

خدایا کاری کن هیچ وقت شبنم با آفتاب قهر نکنه.

خدایا آب رودخانه را از ماهی تنگ دریغ مدار.

خدایا مداد سیاه ما را از دستمان بگیر تا دلهایمان خوشرنگ بماند.

پروردگارا هر روزمان را لحظه ای از بهار قرار بده.

 

و آنگاه که زیر درخت گیلاس می نشینم و به تمام موجودات نگاه می کنم  خدا را با تمام اعضای تنم حس   می کنم و با صدایی بلند فریاد می زنم که ای که آفریده ای این جهان را با تمام زیبایش ای که وجود ما  اگر هست از وجود توست تو را می پرستم و از تو طلب یاری دارم ای یاری دهنده ی همه ی نیازمندان و هر روز در طلب رسیدن به تو می کوشم و می خواهم از خالق خوبی ها که قدرت شبنم  گل سرخ را به من بنده ی نافرمان نشان دهد و می خواهم که گل نرگس را به چشمانم باز گرداند شکر گذارم و هر لحظه ذکر تو را بر زبان خواهم آورد.