ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

باید که دوست داشته باشیم

 

سلام به همگی:

قشنگ‌ترین و ماندگارترین دوستی ‌ها اغلب با یک رقابت یا حسادت یا حتی تنفر شروع میشه.

شاید تو هم یادت باشد که قدیمی ترین رفیقت را در مدرسه با یک دعوا به‌دست‌‌ آوردی !

آدم این ‌طور وقت‌ها به دور از چشم ‌های شماتت‌ بار و چشم‌ غره‌ های خانوادگی و نه هر‌کس دیگری که ترس از دست دادنش را داشته‌ باشی به یک چیز بیشتر از همه نیاز دارد و آن دوستی است که با همدلی حرف‌هایت را بشنود و بدون نصیحت تو را بفهمد.

پیش می ‌آید که آدم دلش می ‌خواهد گاهی با کسی به‌اصطلاح درد دل کند و به یک مصاحب احتیاج دارد.

حالا نه اینکه هر وقت بخواهی با کسی دوستی کنی حتما باید دعوا کنی ولی این را هم بدان که برای داشتن و البته نگاه‌ داشتن دوستان خوب خواندن کتاب ‌های آیین دوست ‌یابی به درد نمی ‌خورد و تا دوست را زندگی نکنی نمی ‌توانی پیدایش کنی.

چقدر دلم می خواهد زمان به عقب بر می ‌گشت و فرصتی داشتم یک دعوای جانانه دیگر می ‌کردم تا یک دوست دیگه پیدا کنم.

اعتماد کردن سخت شده است؛ آدم برای تنها بودن جرأت دارد و این خیلی بد است که آدم برای سخت‌ترین چیزها مثل تنها بودن جرأت داشته باشد اما هنوز هم می ‌توان دوستانی را دید که به هم یا علی می ‌گویند و تا پایان راه با هم باقی بمانند.

این روز‌ها داشتن دوستان خوب آنقدر سخت به ‌نظر میی رسد که آدم خود را برای هر تنهایی ‌ای آماده می ‌کند.

شاید بهترین دوستانمان را در دوره ابتدایی زندگی ‌مان جا گذاشته باشیم؛ همان موقع که خیلی معصوم و نیک‌ اندیش بودیم؛ همان موقع که اعتماد به رنگ آب بود و زلال ! همان موقع که به سادگی و بی ‌تکلف و بدون هیچ چشم داشتی به هم دست دوستی می ‌دادیم . . .

در واقع دوستی یه قرارداد بدون سند است؛ قراری که از اعماق وجود بر می ‌خیزد و غیر از این هم اصلا نمی ‌توان نام دوستی را روی آن گذاشت.

همه دورتان جمع شده بودند و بعد از یک دعوای جانانه و بعد از اثبات حرفتان با هم دست دادید و شدید رفیق فابریک. من هم همین طور و حالا هم سال ‌هاست از آن روز می ‌گذرد و ...

اسپندارمذگان

 

گرامیداشت اسپندارمذگان، روز زن در فرهنگ ایرانی

برگرفته از تانگار کانون پژوهش های ایران شناختی - دکتر جلیل دوستخواه   

                             

در  ایران  باستان،  روز  های  ایرانیان  هر  یک  نامی  داشتند  و  ایرانیان  بجز  جشن  های  بزرگ

مانند  نوروز،  مهرگان  ،  سده  و  ایزد  مهر (  شب  چله  یا  یلدا ) ،  در  هر  ماه  که  نام  روز  با نام  همان  ماه  برابر  می  شد،  جشنی  بر  پا  می  کردند.


 اسپندارآرمئیتی،  اسپندارمذ،  یا  اسفند  نام  یکی  از  امشاسپندان  در  ایران  باستان،  وبه  چم  فروتنی  پاک  و  نماد  بردباری  و  نگاهبانی  زمین  می  باشد،  ودر  گاهشماری  باستانی ایرانیان  نام  پنجمین  روز  هر  ماه  است،  ودر  اسفند  ماه  هر  سال  که  نام  روز  و  ماه  یکی  بود  جشنی  در  پیوند  با  بزرگداشت  زنان  بر  پا  می  کردند،  و  در  این  روز  زنان  را  بیش  از روز  های  دیگر  سال  ارج  می  نهادند  و  در  جایگاه  ویژه  ای  می  نشاندند  و  سپاس  آنان  را  بجای  می  آوردند.

پنجمین روز اسفند ( اسفند روز در ماه اسفند )، در گاهشمار ایرانیان باستان و در زنجیره ی بلند آیین ها و جشن های سالیانه ی نیاکان ارجمند ما، اسپندارمَذگان = ( اسفندارمذگان / اسفندارگان / سپندارگان / اسپندگان / اسفندگان )، روزی بس مهم و جشنی بسیار گرامی بود.

این جشن فرخنده  همچون همه ی آیین ها و جشن های کهن ما ریشه های اسطورگی و فرهنگی و زیست محیطی بنیادینی در پیشینه ی هزاران ساله ی زندگی ایرانیان دارد. 

 

                           

در گاهان زرتشت که کهن ترین سرودهای برجامانده ی ایرانیان است و زمان سرایش آن را سه هزاره پیش از این برآورد کرده اند، از « سْپِنْتَه اَرْمَیتی » یا « اَرْمَیتی » به منزله ی یکی از فروزه ها یا نمودهای اَهورَه مَزدا ( برترین خِرَد ِجهان ِهستی ) یاد شده است که در کنار ِپنج فروزه ی دیگر جای می گیرد و همه با هم، بنیادی ترین سویه ی نگرش ِزرتشت ِشاعر و فیلسوف به گیتی و زندگانی گیتیانه را به نمایش می گذارند.

در این میان، سْپنتَه اَرْمَیتی پایگاهی والا و نقشْ ورزی چشم گیری دارد. او را به گونه ای نمادین، دختر ِاهورَه مَزدا و خواهر ِایزدْبانو اَشَی ( اَشَی وَنگهو / ارشیشوَنگ ) و ایزد آذر ( که او نیز پسر اهوره مزدا خوانده شده است ) شمرده اند.

در اسطوره ی آرش شیواتیر = ( آرش کمانگیر ) - به روایت ابوریحان بیرونی - نیز آمده است که آرش برای بازپس گیری سرزمین های ایرانی از تازش تورانیان تاراج گر، جان و زندگانی اش را در تیری که به رهنمونی ِاسپندارمذ ساخته بود، گذاشت و به سوی مرز توران پرتاب کرد.

در هزاره های پسین و در فرایند دیگردیسی اسطوره های کهن و خردورزی های فیلسوفانه ی زرتشت و خیالْ نقش های شعریِ او، در متن های اوستایی نوتر، این فروزه های ششگانه، گونه ای کالبَد ِاَستومَند ( مادّی ) یافتند و از آنها با وصف ترکیبی « اَمِشَه سْپِنْتَه » = ( امشاسپند / جاودانه ی وَرجاوَند ) یادشد. این گروه ششگانه، هم بر پایه ی هنجارهای دستوری زبان اوستایی و هم بر بنیاد نگرش هستی شناختی ایرانی، به دو دسته ی نرینه و مادینه بخش شدند که سْپِنْتَه اَرْمَیتی، از سه گانه ی دوم (امشاسپند بانوان) و نماد زنانگی و مادرانگی برترین خِرَد ِجهان هستی و نیز نمودار زمین است که همچون مادری مهرورز، همه ی زندگانی گیتیانه را در دامانش می پرورد.

اسفندگان یا سپندارمذگان جشن بزرگداشت زمین و گرامی داشت زن و عشق و فداکاری اوست  

 

برگزیدن این روز به منزله ی روز زن در ایران امروز بهترین و فرهنگی ترین و ریشه دارترین انتخاب است و همه ی یادمان ها و داده های فرهنگی کهن مان نیز پشتوانه ی این بهگزینی است. گذشته از آنچه در بازبُرد به گاهان و اوستای نو، در این زمینه گفته شد، در نوشتارهای هزاره ی اخیر نیز اشاره های بسیار به ارجگزاری این روز برای گرامی داشت پایگاه والای زن در نگرش فرهنگی ایرانی می یابیم که سخن گوهرین و والای دانشمند و پژوهشگر والای مان « ابوریحان بیرونی » در کتاب آثار الباقیة از آن جمله است.

یادآوری می شود که برخی از دوستان، با استناد به دیگرگونی گاه شمار خورشیدی کنونی نسبت به گاه شمار باستانی، زمان برگزاری جشن اسپندارمَذگان را شش روز بازپس می برند و در روز 29 بهمن ماه می شناسند. اما همان گونه که پیشتر هم روشنگری کردم، روز درست و سزاوار این جشن، همان پنجم اسفندماه است.

روز  فرخنده  اسپندارمذ  ،  جشن  اسفندگان  ویژه  روز  زن  در  ایران  باستان  بوده  است. در  اوستا  کهن  نامه  ایرانیان  از  زنان  ستایش  شده  است.


« این  زمین  را  با  زنانی  که  بر  روی  آن  زندگی  می  کنند  می  ستاییم  ،  ای  اهورامزدا  ما  می  ستاییم  زنانی  را  که  با  درستکاری  و  راستی  نیرومند  شده  اند »


« کدبانوی  خانه  را  که  اشو  و  سردار  اشو  می  باشد  می  ستاییم  ،  زن  پارسایی  را  می  ستاییم  که  بسیار  نیک  اندیش  ،  بسیار  نیک  گفتار  ،  بسیار  نیک  کردار  ،  فرهیخته  و  یاری  رسان  شوهر  خود  و  اشو  باشد.  ای  اهورامزدا  می ستاییم  زنان  یاری رسان  و  مهربان را »


 
فردوسی  بزرگ  در  باره  زن  چنین  می  گوید:


 اگر  پارسا  باشد  و  رایزن

یکی  گنج  باشد  پُر  آکنده  زن

بویژه  که  باشد  به  بالا  بلند

فروهشته  تا  پای  مشکین  کمند

خردمند  و  با  دانش  و  ناز  و  شرم

سخن  گفتن  نیک  و  آوای  نرم  

 

این شاخه های گل ها رو تقدیم می کنم به عشق خودم مونا جون و بعد به همه عاشقان ایرانی

روز اسپندارمذگانتون مبارک عزیزان