ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

به نیت آرامش

 

شب بی خوابی، شب دلشوره، به دنبال قرص های آرام بخش می گردم که کسی در آینه به من می گوید : « تا آفتاب نزده، دو رکعت نماز به نیت آرامش بخوان ... » و من در مرز بین خواب و بیداری، هنگام سر زدن خورشید به این یقین می رسم که آینه ها دروغ نمی گویند.

                                                                 

آرزو

 

آرزویت را نگو ...

نمی خواهم بشنوم ...

تو نمی توانی مرا مجبور به شنیدن آرزویت کنی

نمی خواهم وقتی می گویی، گریه کنم

نمی خواهم بدانم ...

نمی خواهم بدانم چند بار اسم مرا در آرزویت گفتی

نمی خواهم بدانم مرا می خواهی ...

به من نگاه نکن

نمی خواهم آرزویت را ببینم

نمی خواهم ببینم تمام آرزویت من هستم

مرا صدا نکن

نمی خواهم صدایت را بشنوم ...

نه ...

نمی خواهم بشنوم

تو گفتی آرزو چیزیست که به آن نرسی

.

پی نوشت : این متن ربطی به حال و احوال الانم نداره.

صدایم کن

 

صدایم کن

صدایم کن، که من صدایت را بسیار دوست می دارم

من به هیچ کس نگفته ام که تا چه حد صدایت را دوست می دارم

صدای تو تمام سرمای خزان

و خلوت تنهایی مرا می شکند

فقط صدایم کن

.

پی نوشت : یه تشکر توپ از نیلوفر خانوم عزیز بابت نظرشون در مورد پست قبلی، جا خوردم.

خیلی دوســــــــــــــــــــــــــــــــتون دارم

خدا هست

  

دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره ی خدا بود.

استاد پرسید : « آیا در کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟ »

کسی پاسخ نداد.

استاد دوباره پرسید : « آیا در کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟ »

دوباره کسی پاسخ نداد.

استاد برای سومین بار پرسید : « آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟ »

برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد.

استاد با قاطعیت گفت :

« با این وصف خدا وجود ندارد ».

دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست صحبت کند.

استاد پذیرفت. دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش پرسید :

« آیا در این کلاس کسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟ »

همه سکوت کردند.

« آیا در کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟ »

« آیا در کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟ »

وقتی براس سومین بار کسی پاسخ نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد.

.

پی نوشت : راستی یادتونه 2 تا پست قبل دلم تنگ شده بود واسش، همه چی جور شد رفتم دیدمش. خیلی خوشحال شدم وقتی دیدمش قشنگتر از همه روزایی بود که دیده بودمش.

دوست دارم بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس.

خدایا خیلی مخلصیم بزرگیت و شکر

امشب ...

 

 

 

امشب عاشقانه برای شقایق های فانوس به دست نماز خواهم گذارد و وضویم را با نگاه سبز تو می گیرم و برایت با فانوسی که رنگ لحظات تنهاییت را دارد نور می اندازم برایت یک فال حافظ می گیرم من امشب تا صبح می گریم و شعر می خوانم من تا صبح شعرهایت را می خوانم.

پی نوشت : منتظر خبرهای خوب در 2 و 3 روز آینده باشید.