ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

نسله افتخار

 

می­ترسم..

اما از چی؟

از اینکه اگه روزی رفتم پیش اونی که همه باید برن پیشش، نتونم جوابشو بدم و رو سیاهش بشم.

آره بدون ترس می­گم می­ترسم...

می­ترسیدم چیز­ی که آدما بهش میگن عشق، بهم رو نیاره ولی حالا که رو آورده می­ترسم روشو ازم برگردونه .

ولی حداقل از یک چیزی نمی­ترسم که به خاطرش به خدا جوابگو باشم اونم از نسل آریایی بودنمه.  به آریایی بودنمون افتخار کنیم چون فقط ما آریاییها شب یلدا داریم ؛ افتخار کنیم چون فقط ما آریاییها هستیم که همسایمون پول نداره تا سفره شب یلدا بچینه و نه به من و نه به هیچکس دیگه ایی هم ربطی نداره ؛ الان دارم افتخار می­کنم چون فقط ما آریاییها هستیم که به خاطر بلند بودن شبهامون منتظر سحر نیستیم  و بیایید ما آریاییها با افتخار این جمله رو بگیم همیشه دو چیز توی خاطرمه ، یکی حفظ وطنم یکی حفظ باطنم . فکر کنم همه حداقل ازبابت  باطن خودمون خیالمون راحته و وطنمونم که خدا رو شکر هیچ مشکلی نداره . پس چرا نباید به آریایی بودن افتخار نکرد؟

مهم این نیست که هشتادو پنج درصد مردم ما زیر خط فقرند مهم اینه که از این آمار فقط من و تو خبر داریم اصلا مهمتر از اینها اینه که بین این همه کشور حاشیه خلیج فارس ،  کشور من و تو رو به اسم عروس خلیج فارس می­شناسن . بی­خیاله آمار.

پس ببالید به خودتون چون آریایی هستیم.

کاش میگفت

 

 

 

وقتی گفتم دوست دارم ... گفت منم همینطور ! نگفت نگو ... نگفت حرف نزن ... نگفت خفه شو ... گفت منم همینطور ... من واقعا داشتم اما اون میخواست رفع تکلیف کنه ! یعنی فکر میکرد دوست داشتن تکلیفه ؟؟؟ یا نکنه فک میکرد همینجوری میگم ... خب بهش حق میدم ... فکرشم نمیکرد عشق اینجا کاره ای باشه !!! فک میکرد عشقم رو جای دیگه گذاشتمو باهاش حرف میزنم !!! لعنت به عشق ... کدوم یکی از شب گریه هامو دید که به خاطر غرور شکسته شدش بود ؟؟ کدوم یکی از دعاهامو شنید ؟ کدوم یکی از غمامو درک کرد؟ چشمای پف کرده ی منو که از گریه های شب تا صبح شب قبل بود فقط مامان دید و محمد و نوشی ... حرفامو غمامو فقط آزی و آتی شنیدنو نوشی ... اون که ندید من چه حالی بودم ... چه حالی شدم ... الان چه حالیم ... فقط گفت باور نمیکنم و بی تفاوت گذشت ... حتی از یک سالی که سعی کرده بودم یکم فقط یکم احساسمو بیان کنم و براش نوشتم گذشت ... یه روز اومد اینجا و گفت اینا مال کیه ؟ این قصه ها چیه و باز بی تفاوت گذشت ... حسم اینه که به بازی گرفته شدم ... و دیگه هیچ حسی نیست ... یا شاید بهتره بگم یه حسه سرده .. یه حس سرد که هنوز گه گداری وقتی اسمشو میشنوه قلبش به تپش میفته !! نمیدونم چی پیش میاد ... اما تا حالا نخواستم کسیو به بازی بگیرم ... به منم گفتن دوست دارم ... اما من گفتم هیسسس ... گفتم ساکت باش ... گفتم نگو ... منم دوسش داشتم اما اونقدری نبود که بشه باهاش جواب دوس داشتن رو داد .. نمیخواستم بگم اما من ندارم ! نمیخواستم الکی حرف زده باشم ... گفتم نگو ... گفتم برو ... نمیخواستم امید الکی داده باشم ... نمیدونم چقدر فهمید ... نمیدونم چقدر درک کرد ... اما رفت ... حرف نزد رو حرفم ... آخه مثه من بچه پررو نبود !! نمیدونم میخواست منو راحت کنه یا خودشو ... بازم یه دوست خوب و از دست دادم اما ارزششو داشت که همه ی زندگیشو از دست بده ... گر چه همه مثه هم نیستن ... ولی من نمیخوام تا زمانی که تکلیفم با خودم روشن نیست رابطه ای رو شروع کنم ... با اینکه نیااز دارم به دوست داشته شدن و دوست داشتن ... اون موقع نتونستم انتخاب کنم ... هر کدومش یه طرف بود ... یه طرف دوست داشتن بود و یه طرف دوست داشته شدن ... درسته الان هیچ کدومشو ندارم ... اما پشیمون نیستم از کاری که کردم ....

یکی بود یکی نبود

 

یه روزی روزگاری

یکی بود یکی نبود

اون که بود ..

خیلی تنها بود

اون که بود ...

یه روز یه نقاشی کشید

یه حوض ابی کشید

کنار حوض آیی

اونی که نبود رو کشید

چسبوندش به دیوار اتاقش

و هر روز بهش نگاه کرد

انقدر بهش نگاه کرد

تا بالاخره اون که تو نقاشی بود

شیفته ی نگاهش شد

حالا اون که نبود

همونی که تو نقاشی بود

هرروز سعی کرد که بیاد بیرون

یه روز موفق شد

اومد بیرون ...

اما کسی رو اون بیرون

پیدا نکرد!

آخه اون که بود

سال ها بود که رفته بود!

اما اون نقاشی هنوز به دیوار بود

اون که بود حالا دیگه نبود

و اون که تو نقاشی بود

حالا به نقاشی نگاه میکرد

که فقط توش یه حوض آبی بود

اون که اون وقتا نبود

حالا بود...

اما دیگه تو نقاشی هم کسی نبود !

راههای حالگیری

 

راههای حالگیری
راه ۱: روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن! ﴿این روش برای افرادی که غیر از سادیسم ، رگه هایی از مازوخیسم هم دارن پیشنهاد میشه!
راه ۲: سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زودتر راه بیفتن!راه ۳: وقتی می خواین برین دست به آب ، با صدای بلند به اطلاع همه برسونین

راه ۴: وقتی از کسی آدرسی رو میپرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین! 

راه ۵: کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون ، به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنین 

راه ۶: همسرتون رو با اسم همسر قبلیتون صدا بزنین

راه ۷: جدول نیمه تمام دوستتون رو حل کنین! 

راه ۸: توی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت ۵۰ کیلومتر در ساعت حرکت کنین! 

راه ۹: وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستن مرتب کانال رو عوض کنین !

راه ۱۰: از بستنی فروشی بخواین که اسم ۵۴ نوع از بستنیها رو براتون بگه

راه ۱۱: در یک جمع ، سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین !

راه ۱۲: به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین 

راه ۱۳: وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین 

راه ۱۴: وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین

راه ۱۵: موقع ناهار توی یک جمع ، جزئیات تهوع و ﴿گلاب به روتون﴾ استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنی 

راه ۱۶: ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین 

راه ۱۷: بوتیک چی رو وادار کنین شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاش رو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچکدوم جالب نیست و سریع خارج بشین

راه ۱۸: شمعهای کیک تولد دیگران رو فوت کنین

راه ۱۹: اگه سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین

راه ۲۰: وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته!

راه ۲۱: صابون رو همیشه کف وان حمام جا بذارین 

راه ۲۲: روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین 

راه ۲۳: وقتی دوستتون رو بعد از یه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده 

راه ۲۴: وقتی کسی در یک جمع جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود  

راه ۲۵: چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین 

راه ۲۶: بادکنک بچه ها رو بترکون

راه ۲۷: مرتب اشتباهات لغوی و گرامری دیگران هنگام صحبت رو گوشزد کنین و بخندین

راه ۲۸: وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه می کنه بهش بگین که موی بلند بیشتر بهش میاد

راه ۲۹: بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین 

راه ۳۰: کلید آپارتمان طبقه ۱۳ تون رو توی ماشین جا بذارین و وقتی به در آپارتمان رسیدین یادتون بیاد! ﴿این راه هم جنبه هایی از مازوخیسم در بر داره!
راه ۳۱: ایمیل های فورواردی دوستتون رو همیشه برای خودش فوروارد کنین 

راه ۳۲: توی کنسرتهای موسیقی بزرگ و هنری ، بی موقع دست بزنین 

راه ۳۳: هر جایی که می تونین ، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! ﴿توی دستکش دوستتون بهتره!
راه ۳۴: حبه قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین

راه ۳۵: نصف شبها با صدای بلند توی خواب حرف بزنین 

راه ۳۶: دوستتون که پاش توی گچه رو به فوتبال بازی کردن دعوت کنین 

راه ۳۷: عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین

راه ۳۸: پیچهای کوک گیتار دوستتون رو که ۵ دقیقه دیگه اجرای برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونین

راه ۳۹: با یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین 

راه ۴۰: شیشه های سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین!

راه ۴۱: موقع عکس رسمی انداختن برای هر کس جلوتونه شاخ بذارین 

راه ۴۲: توی ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارین 

راه ۴۳: شونصد بار به دستگاه پیغام گیر تلفن دوستتون زنگ بزنین و داستان خاله سوسکه رو تعریف کنین

راه ۴۴: توی روزهای بارونی با ماشینتون با سرعت از وسط آبهای جمع شده رد بشین 

راه ۴۵: توی جای کارت دستگاههای عابر بانک چوب کبریت فرو کنین 

راه ۴۶: جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت هتل ها رو عوض کنین 

راه ۴۷: یکی از پایه های صندلی معلم یا استادتون رو لق کنین

راه ۴۸: توی مهمونی ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواین که هر چی شعر بلده بخونه 

راه ۴۹: چراغ توالتی که مشتری داره و کلید چراغش بیرونه رو خاموش کنین  

راه ۵۰: ورقهای جزوه ء ۳۰۰ صفحه ای دوستتون که ازش گرفتین زیراکس کنین رو قاطی پاتی بذارین ، یه بر هم بزنین ، بعد بهش پس بدین

از طرف دوست عزیزم سهراب

چشمهایم مال تو

 

دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد . این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود . دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم . یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده . وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره . بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو ... پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت : مراقب چشمای من باش ...