ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

اجادسا وارد 24 سال می شود

 

  

 

اجادسا وارد 24 سال می شود

سلام به همگی خوب هستین؟ من که عالیم اینم اون خبر خوبی که همه منتظرش بودن البته می دونم همتون فکرای جور واجور می کردین خوب دیگه اینم خبر خوب.

.

تو تولد امسالم جای 3 نفر خالیه یکی داداش گلم سهیل که داره از خاک این مرز و بوم دفاع میکنه ( سرباز ). خیلی هم دلم براش تنگ شده البته قول داده واسه محرم بیاد که کلی خوشحالم. و دیگری کسی که همه زندگی من واسه اونه، کسی که همیشه دوسش داشتم و در همه حال کنارش بودم و کنارم بوده ولی تازگیا یه مقدار نامهربون شده. نفر سوم هم خاله نازنینم که الان پیش خداست و جاش توپه توپه خیلی مخلصیم خاله.

.

سال قبل یکی از دوستان مجازی ( فرانک عزیز ) بهم گفت که همه آرزوها و هدفهایی که دوست داری روز تولدت روی کاغذ بیار حتی اگه خیلی خیلی رویایی و دور از دسترس باشن و من این کار و کردم باورتون نمیشه تقریبا 50 تا شد من تا امسال یعنی دقیقا تو روز تولدم به 10 تاش رسیدم خیلی خوشحالم که واسه رسیدن به این 10 تا آرزو و هدف تلاش کردم، از خدا هم متشکرم البته چندتا اشتباه هم داشتم که سعی میکنم دیگه تکرارشون نکنم به خودم قول میدم.

                                              . 

.

تولد امسالم با سالای دیگه فرق داره فقط و فقط خانوادگیش کردم چون 2 سال بود به دلیل درس خوندن و دانشگاه با دوستام تولد میگرفتم، و خیلی خوش گذشت از همشونم از اینجا تشکر می کنم. و ممنون که امسالم من و فراموش نکردن و کلی پیام تبریک واسم فرستادن.

.

طریقه به دنیا اومدنم رو سال قبل توضیح دادم البته لینکش و میذارم اگه کسی خواست بدونه بره و بخونتش و همچنین اون شعر زیبای مادر که تقدیم کردمش به بهترین مادر دنیا. 

.

               . 

.

خودم تا دلتون بخواد خوشحالم چون کلی کادو گرفتم جور واجور و مبلغ های زیاد البته کیک زیاد نخوردم چون گفتم اگه بخورم و براتون تعریف کنم دلتون میخواد و اون وقت ... بیار و باقالی بار کن. راستی امسالم هدفها و آرزوهام و می نویسم و بیشتر از سال قبل واسه رسیدن بهشون تلاش میکنم.   

.

در آخر از مامان و بابا و آجی و مونا جونم تشکر می کنم.

همتون و دوست دارم مواظب خودتون باشید و شاد و سبز و موفق باشین.  

.

 

ضامن آهو

 

 

 

 

چون گل به بیابان خراسان آمد

با لطف و کرم شاه غریبان آمد

ای کاش منم خاک خراسان بودم

آن لحظه که چون فصل بهاران بودم

.

بوی حرمت رضا چشیدن چه خوش است

بر لذت آشیان رسیدن چه خوش است

بی شک که زمان اوج غربت دلان

خود را به حریم یار دیدن چه خوش است

.

ای کاش منم خلسه ی یا هو بودم

یا در حرمت نغمه ی هو هو بودم

ای کاش شبی دست نوازش سر من

می آمد و من بچه ی آهو بودم

تولد ماهی سیاه کوچولو

 

اجادسا :

تولد ماهی سیاه کوچولو

سلام به دوستای گلم امیدوارم همگی خوب و خوش و سلامت باشید. انگار همین دیروز بود که این وبلاگ و راه انداختم و اگر حمایت شما دوستان عزیز نبود شاید به اینجا نمی رسیدم همه شما در همه حال همیشه مشوقم بودید. با نظراتتون من مسمم تر کردید تا بنویسم.

اولش یکم برام سخت بود تا بتونم مطالب مفیدی و براتون بنویسم و خداییشم سخت بود یه موقع هایی مطلب نداشتم یه موقع هایی هم وقت نبود این یک سال شلوغ ترین سال زندگیم بود. البته بعدش تصمیم گرفتم که تعداد نویسندگان و زیاد کنم به خاطر همینم فهمیه و مونا رو انتخاب کردم و ازشون ممنونم که پیشنهادم و قبول کردن و الان ماهی سیاه کوچولو رو 3 نفز اداره میکنن.

راستی یادم رفت 1 مرداد کنکور و بالاخره دادم البته هم من و هم فهیمه و مونا هم کنکور داشتیم من و فهیمه که هم رشته ای هستیم کنکوره مون خوب بود هر دومون راضی بودیم و مونا هم راضی بود. من که از بهمن می خوندم و فهیمه و مونا هم که با داشتن مشکلات زیاد خودشونو و رسوندن که باید یه تبریک واسه این پشتکار و تلاششون بگم.

.

مونا :

سلام سلام  

بعد از یه غیبت طولانی اومدم تا ماهی سیاه کوچولو رو از اقیانوس ستاره ها پیدا کنم  

                            ماهی سیاه کوچولو یک سالگیت مبارک  

انشاالله به اندازه ی همه ی ماهی های کوچولوی زمینی عمر کنی   

دوست من یا بهتره بگم دوست همه آدما  

سعی کن همیشه مثل صبح درخت کاج شاد باشی و مهربون تا پرنده های عشق میون شاخ و برگای تو به جوجه هاشون پرواز امید رو یاد بدن. 

مثل دریا خروشان باش تا آرامشت لذت بخش باشه . 

مثل گل پاک و نجیب باش . 

مثل آفتاب بخشنده 

و مثل ماهی سیاه کوچولو 

نازو لپ کشونی 

تولدت مبارک  

.

فهیمه :

گفتن تولدِ، خواستم طنز بنویسم، ولی...

تکیه بر جای بزرگان خواهد و مرد کهن...

آقا بگذریم نمیشه... کار ما نیست... گفتین تولد گفتیم باشه، گفتین شادی، گفتیم چشم، اما به سبک خودمون. کار طنز تو حیطه نوشتاری ما نمی گنجه...

میگن امروز تولدِ اما من میگم نیست واسه همینم نمیخوام تبریک بگم

 می پرسید پس چیه؟ میگم خدمتتون

 امروز تولد نیست چون چیز جدیدی به وجود نیومد اما یه جورایی یه چیزایی ابراز شد.

 میدونید چی؟ عقیده........ آره یه جورایی عقیده اونایی که مینویسن و اونایی هم که میخونن و نظر میدن، ابراز شد البته فقط همین نبود.

احساسات سرشاری بود که جاری شد تو این وادی مجازی و به قول یه سری بی روح و آقا خلاصه که بالاخره یه چیزای جدیدی به وجود اومد که سالها پیش اسمش و گذاشته بودن

دوستی...

حالا تبریک میگم...

ابراز احساس ناب دوستی رو تبریک میگم.

دیدی همین Weblog ای که صاحب نظران بخش مجازی میگن، میتونه چه اسم قشنگی داشته باشه؟!

...

حالا تولد مبارک.

تولد هممون مبارک آره تولد تو و بلاگ و من همه با هم مبارک.

آخه تولد فصل مشترک ما و شما یه تولد خودمون هم هست.

...

راستی یادم رفت بگم، دوستیم؟ پس دوستی ١ ساله شدمون به حکم شادی همیشه پرلبخند...

.

راستی خیلی هاتون از ماهی سیاه کوچولو پرسیدید، حالا که تولدشه می خوام براتون بگم چی شد که این طور شد  :  

.

ماهی سیاه کوچولو الان یک سالشه و تفاوتش با ماهی های دیگه اینه که وقتی یک روزش بود به حرف اومد اونم چه حرفی، تونست خیلی حرف بزنه حرفایی که شاید ماهی های بزرگترم نمی تونستن بگن و از همون موقع بود که گفت منم هستم.

بعد اینکه ماهی سیاه یک ماهش شد تصمیم گرفت نامه رسون شه و همینم شد یه عده از دوستاش اون و نامه رسون مهربون صدا میکردن و هنوز یادشون نرفته بود که اون همون ماهی سیاه کوچولو قدیمیه. ماهی سیاه کوچولو نامه های خیلی زیادی رو به مقصد رسوند یه روز که داشت یه نامه رو می رسوند یدفعه به سرش زد که خودش چرا تو این مدت واسه کسی نامه ننوشته و نگاه کرد که خوب اگه بخواد بنویسه هم کسی رو نداره. تصمیم گرفت که بالاخره نامشو بنویسه و نوشت و اسم نامشو گذاشت وعده دیدار و وقتی نوشتتش اونو رها کرد بدون اینکه بخواد اونو به صاحبش و مقصدش برسونه و همیشه به اون نامه فکر می کرد که سرنوشتش چی میشه ( خوب واسه نامه رسون همیشه مهم که نامه هارو به مقصد برسونه ).

یه مدت گذشت در حالی که داشت می رفت یدفعه چشمش خورد به یک ماهی قشنگ شوکه شد تا حالا نشده بود که چنین ماهی قشنگی رو ببینه خیلی عمیق به ماهی نگاه کرد و یدفعه ماهی گفت مگه منتظرم نبودی ماهی سیاه کوچولو نتونست حرف بزنه یه باره دیگه ماهی گفت مگه واسه من نامه ننونشته بودی خوب منم اومدم ماهی سیاه کوچولو خیلی خوشحال شد گفت یعنی تو ... تو ... همون هستی که من منتظرشم ماهی گفت آره من همونم.

ماهی سیاه کوچولو خوشحال از اینکه جفته خودش و پیدا کرده به زندگیش در کنار ماهی ادامه داد و هنوزم داره ادامه میده.

.

.

.

می خواستم از بچه ها خواهش کنم اونایی که یک سال مارو میشناسن یا دوستیمون به ماه میکشه نظراتشونو در مورد وبلاگ بدن خوشحال میشیم بشنویم و بتونیم در ادامه اگه خوب بودیم بهتر بشیم. هر نظر و پیشنهادیم دارید بگید.

در مورد داستان ماهی سیاه کوچولو نظر یادتون نره ...