ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

ماهی سیاه کوچولو

غریبه و بی کس و کار زندونیه یه عادتم نا واسه چرخش ندارن عقربه های ساعتم

من خدا را دیدم

 

پسر بچه ای می خواست خدا را ملاقات کند. او فکر کرد خدا در دور دست زندگی می کند، بنابراین سفر دور و درازی در پیش دارد. چمدان خود را بست و راهی سفر شد.

پسر بچه در راه پیر زنی را ملاقات کرد. پیر زن در پارک نشسته بود و به کبوترها نگاه می کرد. پسر بچه کنار او نشست و چمدانش را باز کرد. از درون چمدان نوشابه ای را بیرون آورد و در حالی که آماده خوردن شد دید که پیر زن نگاهش می کند. برای همین نوشابه را به پیر زن تعارف کرد.

پیر زن نیز با سپاسگذاری فراوان پذیرفت و به پسر بچه لبخند زد. لبخندش به قدری زیبا بود که پسر بچه تصمیم گرفت دوباره آن را ببیند.

بنابراین کیک خود را هم به پیر زن داد. بار دیگر لبخند بر لبان پیر زن نقش بست.

پسر بچه شادمان شد. آن دو تا عصر در انجا نشستند، خوردند و خندیدند. اما هرگز کلمه ای نگفتند.

هوا تاریک شد، پسر بچه تازه فهمید که چقدر خسته است. بنابراین تصمیم گرفت به خانه برود. اما چند قدم بیشتر دور نشده بود که برگشت و پیر زن را بغل کرد. پیر زن لبحندی زد که پسر بچه تا به حال به عمرش ندیده بود.

پسر بچه وقتی به خانه رسید، مادرش از چهره خندان و شاد او متعجب شد. برای همین پرسید : « چه چیزی تو را امروز این قدر خوشحال کرده است ؟ »

پسر بچه پاسخ داد : « من با خدا غذا خوردم » .

اما پیش از آن که مادرش چیزی بگوید، ادامه داد : « می دانی چیه ! او زیباترین لبخندی را که در عمرم دیده بودم به من زد » .

از آن سو پیر زن در حالی که سرشار از شادمانی بود به خانه بازگشت. پسرش که از آرامش خاطر مادر متعجب شده بود پرسید : « مادر ! مادر چه چیزی تو را امروز این قدر خوشحال کرده است ؟ »

پیر زن پاسخ داد : « من با خدا غذا خوردم » .

اما پیش از آن که پسرش چیزی بگوید، ادامه داد : « می دانی ! اون جوان تر از آن بود که من فکرش را می کردم » .    

نظرات 23 + ارسال نظر
ماهی تنها 8 شهریور 1388 ساعت 01:38 http://onlyabadan.blogsky.com

سلام خوبی سجاد عزیز
واقا می شه خدا رو اینطور دید

ممنون محمود جان چرا نشه کار نشد نداره وقتی این پسر بچه و پیرزن تونستن یعنی بقیه هم میتونن فقط باید بخوای

مینا 8 شهریور 1388 ساعت 04:32 http://rozegare-eshgh.blogsky.com

سلاااام!
من میخوام خدا حداقل جواب بعضی سوالهامو بده! حالا ندیدمش هم اشکالی نداره! تشکر سجاد جان داستان جالبی بود...خوب و خوش باشی.

خوب تو بپرس منتظر جواب هم از خدا باش
ممنون که اومدی مینا جان

موفق باشی

شیرین 8 شهریور 1388 ساعت 09:39 http://lionqueen.blogsky.com

خیلی قشنگ بود کاش ما هم در لحظات عادی زندگی مون حواسمون به این زیباییها باشه.

واقعا ای کاش که اینطور بود

سلام دوست عزیز خوبی؟
بسیار زیبا بود
مرسی از حضورت
شاد باشی

خدا رو شکر خوبیم
ممنون که اومدی مهدی جان

اسیه 8 شهریور 1388 ساعت 18:04

سلام بر تو ...عکب پست باحالی داشتی کلی کیفور شدیم

ممنون دوست عزیز خوشحالم خوشت اومده و کیفور شدی

مریم 8 شهریور 1388 ساعت 18:31 http://shaparakha.blogsky.com

سلام ممنون خبر کردی
چالب بود و برای من جدید
چقدر از این زیبایی ها می بینیم و خیلی ساده ازشون می گذریم!!!!
بای

درسته
البته شایدم یه موقع هایی درست نمی بینیم

ممنون که اومدی

مینا 8 شهریور 1388 ساعت 22:35 http://rozegare-eshgh.blogsky.com

سلام. من آپم... با یه شعر جدید... بیا منتظرم..

چه خوب باشه
.
.
.
اومدم

مریم 9 شهریور 1388 ساعت 06:15 http://shaparakha.blogsky.com

ஜƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ شاپرک های خیالی Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒஜ
[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]
***********سلام************
[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]
***********به روزم************
[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]
**********یه سر بزن**********
[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]
ஜƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ شاپرک های خیالی Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒஜ

منتظر بودم
.
.
.
اومدم

مریم 9 شهریور 1388 ساعت 06:25 http://shaparakha.blogsky.com

ஜƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ شاپرک های خیالی Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒஜ
[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]
***********سلام************
[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]
***********به روزم************
[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]
**********یه سر بزن**********
[گل]*•. .♥.•.¸*¸.•*´¨`*•.¸[گل]
ஜƸ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ شاپرک های خیالی Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒஜ

دریا 9 شهریور 1388 ساعت 08:09 http://www.daryaa.blogsky.com

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
خیلی قشنگه
ببخشید
سلام
چی کار کنم جوگیر شدم سلام یادم رفت
آخه خیلی خوب بود
نمیدونم چی بگم
عالیست
سبز باشی

از دست تو { خنده }

تو هم سبز باشی دریا جان

مرسی که اومدی و سر زدی

شیرین 9 شهریور 1388 ساعت 09:48 http://lionqueen.blogsky.com

دیروز خونده بودم ، امروزم دوباره خوندمش خیلی قشنگه

مرسی شیرین جان

وحید 9 شهریور 1388 ساعت 17:55 http://www.arinoos.blogsky.com

سلام
آره خب همیشه می شه خدا رو دید کافیه که خودمون بخواهیم.
گاهی وقت ها نه تنها نمی بینیمش بلکه فراموشش می کنیم.
با اجازه لینکتون کردم.
فعلا...

خواهش میکنم آقا وحید باعث افتخاره ماست دوست عزیز و جدید
منم شما رو با همین نام یعنی آرینوس لینک میکنم بازم به ما سر بزنید خوشحال میشیم به امید اینکه دوستای خوبی باشیم

سجاد ربطش رو با عنوان نفهمیدم؟javascript:void(0);

ربطش خیلی روشنه باید از دیده پسربچه و پیرزن ببینی که خدارو دیدن و باهاش غذا خوردن

همین

سلام ... خوبی :) مرسی سر زذی ... از پست جدیدت خیلی خوشم اومد :) قالبت هم عالی شده ... خب ... می دونی ... مشکل منم همینه ... با یه بچه پررو طرفم ..!

ممنون خوبم
خوشحالم خوشت اومد

انشاا... که مشکلت با این آدمهای پررو حل شه

مرسی که اومدی بازم به ما سر بزن

سبز باشی

گلی(تمنا) 9 شهریور 1388 ساعت 23:24 http://faezgol.blogfa.com

سلام عزیزم
داستانات خیلی قشنگ و جالبن
من عاشقه این جور نوشته هام
اکه بازم گذاشتی خبرم کن.

ممنون گلی جان از حضور سبزت باشه حتما خبرت میکنم

موفق باشی عزیزم

بانو تمشکی 10 شهریور 1388 ساعت 02:12 http://tameshki.com

اگه بارون نمیومد که من دیوووووووووونه میشدم . .

ممنونم که به یادمی

خواهش میکنم من خودمم منتظرش بودم

دریا 11 شهریور 1388 ساعت 00:09 http://www.daryaa.blogsky.com

دچار یعنی عاشق... و فکر کن که چه تنهاست ماهی کوچک که دچار آبی بیکران دریا باشد...

سلام دوست خوبم

آپ هستم و منتظر حضور پرمهرتان.

سبز باشی

ممنون دریا جان زیبا بود مخصوصا برای ماهی سیاه کوچولو

حتما میام

شاد باشی

شیرین 11 شهریور 1388 ساعت 09:58 http://lionqueen.blogsky.com

سر زدم آپ نبودی

ماهی تنها 11 شهریور 1388 ساعت 15:13

سلام خوبی سجاد نیستی نمی یای من به روزم برادر عزیزم

چرا محمود جان هستم الان میام

سلام سجاد جان
خوبی عزیزم؟ ببخش منو به خاطر دیر اومدنم.
خیلی زیبا بود این نوشته.... خیلی خیلی!!! بعد از کلللی وقت دلم با یه نوشته حسابی لرزید...
ممنونم به خاطر این حس خوب.

مرسی ترنج بانو
نه بابا این چه حرفیه عزیزم

قابل یو و دوستان و نداشت

شاد باشی

فرانک 13 شهریور 1388 ساعت 14:11 http://parvanak.blogsky.com

و خدا را در هرنفس باید دید
در هرسلام و در هر خداحافظی
در سکوت دشت
در خروش رود
در کنار دوست در فریب دشمن
در لبخند پیری با تصوری جوان
درکنار شیری که آهو یی دریده
در بوی علف، در رنج
در اشک مادر
در سفر عزیزی که دیگر بازگشتی ندارد
درکتابی که نویسنده هیچ از آن نمیداند
و خدا را باید درخدا دید

سلام عزیزم از شعر زیبات ممنون

فرانک 17 شهریور 1388 ساعت 23:35

سلام شب بخیر امشب میگن شب قدر
برای ما آدمها هر شب میتونه شب قدر باشه و قدر اندازه خودمونو با اعمال و افکارمون میتونیم بسنجیم.
برای همه هستی دعا کنیم تا خدا هستی رو نجات بده.

بازم سلام´´´´´¶´¶¶´¶¶
´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´¶¶¶¶¶¶
´´´´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´´´´¶¶´´آپ کردم´¶¶´´´´´´´´´¶¶
´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´¶¶
´´¶منتظر حضور سبز و پر مهرت هستم´¶´¶
´¶´´´´´´´´´´´´´´´´¶´´´´´´´´´´´´´¶
´¶´´´´´´´´´´´´´¶¶¶¶´´´´. ¶
´¶´´´´´´´´´´´´¶¶´¶´´´´´´´´´´´¶´´´¶
´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶´´´´¶
´¶´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´¶¶´´¶´´´´¶
´´¶´´´´´´´´¶¶¶¶¶´¶´´´´´¶¶¶¶¶¶´´´¶
´´¶¶´´´´´´´¶´´´´´¶´´´´¶¶¶¶¶¶´´´¶¶
´´´¶¶´´´´´´¶´´´´¶´´´´¶¶¶¶´´´´´¶
´´´´¶´´´´´´¶´´´¶´´´´´¶´´´´´´´¶
´´´´¶´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´´¶´´¶¶
´´´´¶¶´´´´´´´´´´´´´´´¶¶¶´´¶
´´´´´¶¶¶´´´´´´´¶¶¶¶¶´´´´´´¶
´´´´´´´´¶¶¶´´´´´¶¶´´´´´´´¶¶
´´´´´´´´´´´´¶¶´´´´´¶¶¶¶¶¶´
´´´´´´´´´´¶¶´´´´´´¶¶´¶
´´´´´´´¶¶¶¶´´´´´´´´¶´¶¶
´´´´´´´´´¶´´¶¶´´´´´¶´´´¶
´´´´¶¶¶¶¶¶´¶´´´´´´´¶´´¶´
´´¶¶´´´¶¶¶¶´¶´´´´´´¶´´´¶¶¶¶¶¶¶
´´¶¶´´´´´´¶¶¶¶´´´´´¶´¶¶´´´´´¶¶
´´¶´´´´´´´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶´´´´´´´´´¶
´´´¶¶´´بدو´´´´¶´´´¶´´´´بیا´´´´¶
´´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶´´´¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد